طلبه کوچولو
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



سلاااااااااااااااااااامممممممم دوستای گلم منتظرنظرهای خوبتون هستم راسی دعایادتون نره اللهم عجل الولیک الفرج




جستجو






Random photo

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین



  رباب   ...

این شعر هم نثار روح مطهر

حضرت رباب سلام الله علیها

در آفتاب نباشی رُباب حداقل

نمی خورد به لبت آفتاب حداقل

دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً

کمی بزن لب خود را به آب حداقل

چقدر گریه و گریه، بس است خسته شدی

عروس فاطمه قدری بخواب حداقل

تو یک تنه همه را تا فرات می بردی

اگر نبود به دستت طناب حداقل

تو را مجال ندادند قرص ماهت را

به صورتش بزنی یک نقاب حداقل

لب حسین خودش می کشد تو را در طشت

مکن نگاه به ظرف شراب حداقل

چقدر آب شدی و چقدر پیر شدی

در آفتاب مشین ای رباب حداقل

(علی اکبر لطیفیان)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1395-07-24] [ 10:55:00 ق.ظ ]





  رخصت بده از داغ شقایق بنویسم   ...

     رخصت بده از داغ شقایق بنویسم

از بغض گلوگیر دقایق بنویسم

می خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم

نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم :

دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد

” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد”

در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است

وصف تو فراتر ز شعور کلمات است

در حسرت لب های تو لب های فرات است

عالم همه از این همه ایثار تو مات است

از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد

” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “

سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت

دل ها همه مست رجز گاه به گاهت

هرچند تو بودی و عطش بود و جراحت

دلواپس طفلان حرم بود نگاهت

سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد

” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “

افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت

وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت

فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت

با سجدۀ خونین تو محراب دلش ریخت

صد حیف که آن یار وفادار نیامد

” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد”

انگار که در علقمه غوغا شده آری

خونبارترین واقعه بر پا شده آری

در بزم جنون نوبت سقا شده آری

دیگر پسر فاطمه تنها شده آری

این قافله را قافله سالار نیامد

” ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “

ای علقمه از عطر تو لبریز برادر

ای قصه دست تو غم انگیز برادر

بعد از تو بهارم شده پاییز برادر

برخیز حسین آمده برخیز برادر

عباس ترین حیدرکرار نیامد

“ای اهل حرم میر و علمدار نیامد “

(حسین علاءالدین)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:49:00 ق.ظ ]





  ​روضه خوان خرابه ...   ...

روضه خوان خرابه …

از خیمه ها دور از تمنای نگاهم

آن روز رفتی و دلم پشت سرت ماند

بیچاره لب هایم به دنبال لب تو

در حسرت آن بوسه های آخرت ماند

بوسیدن لب های من ، وقتی نمی برد

حق دارم از دست لبت دلگیر باشم

وقتی به دنبال سرت آواره هستم

باید اسیر این همه زنجیر باشم

یادش به خیر آن روزهای در مدینه

دو گوشواره داشتم حالا ندارم

رنگ كبودم مال دختر بودنم نیست

من مشكلم این جاست كه بابا ندارم

از شدت افتادنم از روی ناقه

دیگر برایم ای پدر پهلو نمانده

گیرم برایم چند معجر هم بیارند

من كه دگر روی سرم گیسو نمانده

از كربلا تا كوفه، كوفه تا به این جا

در تاول پایم هزاران خار می رفت

بابا نبودی تا ببینی دختر تو

با چه لباسی كوچه و بازار می رفت

دیدم كه عمه آستین روی سرش بود

از گیسوی بی معجرم چیزی نگفتم

وقتی كه از گیسو بلندم می نمودند

از سوزش موی سرم چیزی نگفتم

(علی اکبر لطیفیان)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:48:00 ق.ظ ]





  دنیامی حسین   ...

روز ازل که نقشه عالم درست شد

با اذن مادرت گِل آدم درست شد

نامت نشست بر لب زهرا و گریه کرد

آهی کشید فاطمه و غم درست شد

آبی نبود، خاک نبود و فلک نبود

با اشک چشم اوست که زمزم درست شد

تصویب شد برای تو باید که گریه کرد

از آن به بعد ماه محرم درست شد

پیراهنی که دوخت برای تو مادرت

ته مانده اش برای تو پرچم درست شد

دنیا هنوز کاملِ کامل نبود که

با ساختِ حریم تو کم کم درست شد

با نام روضه روی زمین هم بهشت شد

جایی برای گریۀ ما هم درست شد

مقتل نبود و جزوه نبود و خدای خواست

تا که کتاب ابن مقرم درست شد

بی تو جهان نداشت بها و بها گرفت

دنیایِ با حسین، منظم درست شد

بعد از گذشت چند صباحی زداغ تو

بازین چه شورش است و چه ماتم درست شد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 10:46:00 ق.ظ ]





  لیاقت   ...

 داشتيم از خط به عقب باز مي‌گشتيم، «قائم مقامي‌» در كنارم بود و مي‌گفت: «نمي‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمي‌داند. گفتم: «شايد مي‌خواهد كه ما خدمت بيشتري به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: « نه من بايد شهيد مي‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مي شوم و امام زمان - عجل الله فرجه- دستم را گرفته و به همراه خود مي‌برد.»

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1395-06-31] [ 10:15:00 ق.ظ ]





1 3 5 6

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
سلاااااااااااااااااااامممممممم دوستای گلم منتظرنظرهای خوبتون هستم راسی دعایادتون نره اللهم عجل الولیک الفرج